چشم وهم چشمي ابلهانه
در يکي از گردهماييهاي جانوران، ميمون از جا برخواست و مشغول رقصيدن شد. تمام حاضران از برنامهي او خوششان آمد و بهشدّت برايش کف زدند. شتري که آنجا بود چنان حسودياش شد که تصميم گرفت تحسين ديگران را
نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
در يکي از گردهماييهاي جانوران، ميمون از جا برخواست و مشغول رقصيدن شد. تمام حاضران از برنامهي او خوششان آمد و بهشدّت برايش کف زدند. شتري که آنجا بود چنان حسودياش شد که تصميم گرفت تحسين ديگران را برانگيزد. بنابراين از جا برخاست و مشغول رقصيدن شد. امّا رقص او چنان مضحک بود که حاضران از کوره در رفتند و با چماق، او را از جمع خود دور کردند.
اين حکايت زبان حال آنهايي است که از حسادت وسوسه ميشوند با افراد بهتر از خود رقابت کنند.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم
اين حکايت زبان حال آنهايي است که از حسادت وسوسه ميشوند با افراد بهتر از خود رقابت کنند.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}